شفق سرخی خورشید مرده است، بر آسمان. رد و یاد نوری که بود. فردای روشنی که هست.

۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

جریده شماره ۲۸ شفق (هفته اول شهریور)



جریده شفق را بخوانید، پرینت بگیرید و پخش کنید.
 
فایل پی‌دی‌اف برای پرینت گرفتن مناسب‌تر است. آن را از اینجا بردارید. 

رقص با سرطان (سرمقاله جریده شماره ۲۸ شفق)

نمایش دشمنی جمهوری اسلامی و اسرائیل

چند هفته‌ایست که جنگ لفظی ایران و اسرائیل بالا گرفته است. یکی تهدید به حمله و بمباران می‌کند. آن یکی هشدار می‌دهد که چونان حمله میخی بر تابوت متجاوز خواهد بود. و هر دو در گوش مردم خویش و باقی جهانیان می‌خوانند که آرامش نیست تا آن دیگری هست. و هر دو دروغ می‌گویند. هم آن رژیم زمینخوار نژادپرست، هم این نظام آدمخوار ارتجاع پرست. این محتاج آن است و آن مدیون این. و هر یک می‌داند که دیگری - چیزی اگر هست - نه آتش خرمن که آب آسیاب است. در اوج جنگ خانمان سوز ایران و عراق، وقتی به دیوار مسجد و مدرسه نوشته بود راه قدس از کربلا می‌گذرد، هم آن ها که شعار ساخته بودند از اشغالگر قدس موشک آمریکایی می‌خریدند. از کشوری که موجودیتش را دستکم تا جایی که میدان مبارزه محدود به تشک کشتی باشد به رسمیت نمی‌شناسند.

 امروز نیز، هر بار جنایتی در غزه، یا دهن کجی آشکاری به آمریکا در کرانه باختری، اسرائیل را به مخمصه‌ای هرچند کوچک می‌اندازد، ناگاه تلخکی بی‌سواد از هولوکاست می‌گوید و آب را چنان گل آلود می‌کند که نه آن جنایت به چشم کسی می‌آید نه آن دهن کجی آشکار. هر گاه ابتکاری، وعده‌ای، نقدی ولو به دور از صداقت، از یک کشور اروپایی دیده می‌شود، یا هر گاه تلاش حقیرانه‌ای از دولت فلسطینی، برای بازستاندن گوشه‌ای از حقوق لگدمال شده فلسطینیان صورت می‌گیرد، ناگهان یگانه مدافعان «ملت مظلوم فلسطین» و سرسخت ترین دشمنان «رژیم غاصب صهیونیستی» دم از نابودی و محو این «غده سرطانی» می‌زند تا حاکمان اسرائیل به آن جایگاهی بازگردند که نه فقط مطلوب، که استوانه بقایشان است: قوم مظلوم در خطر انقراض. در سوی دیگر نیز هرگاه فشار اقتصادی و سیاسی نظام ولایی را به زحمت می‌اندازد، نظامیان سیاستمدار شده اسرائیل با تهدید حمله و بمباران، با پرت کردن حواس ما مردم، به داد برادران و همقطاران - و نعوذبالله دانش آموختگان - خود در ایران می‌رسند.

از این روست که ما می‌گوییم دشمنی آن رژیم دزدان و این نظام سفلگان افسانه است. و این نه به معنای آن است که جنگی در کار نخواهد بود. بلکه به این معناست که اگر باشد از آن روست که تأمین کننده منافع حاکمان هر دو کشور است. آن یکی در پناه و سایه جنگ فلسطینیان بیشتری را از زمینشان ریشه کن می کند؛ این یکی اوضاع را بحرانی تر از پیش خوانده، عده ای دیگر را به زندان می کند و آن عده را که الان ساکن اوین هایند روانه چوبه دار. آنان که به این بازی تن می‌دهند گور خود می‌کنند. آنان که برای اسرائیل نامه «فدایت شوم» می‌نویسند یا از ابتدا قطب‌نمای سیاسی-اخلاقی معیوبی داشته‌اند، یا اجازه داده‌اند ارتجاع ولایی-سپاهی قطب‌نمایشان را معیوب کند. این رقص شوم دروغگویان، این بازی، بازی ما نیست. به بر هم چیدن بساط دروغشان بیاندیشیم.

اجلاس کدام سران (ستون چپ جریده شماره ۲۸ شفق)


شهر را قرق کرده‌اند، ایست بازرسی گذاشته‌اند و مملکت را یک هفته تعطیل کرده‌اند که اجلاس سران کشورهای غیرمتهد را برگزار کنند. اجلاسی که تعداد کشورهای شرکت کننده در آن به ۵۰ هم نمی رسد. آن هم نه فقط سران؛ خیلی ها فقط جانشینی فرستاده اند که روابط دیپلماتیک را رعایت کرده باشند. در این میان گویا تنها حکومت بی‌تدبیر ایران است که هیچ اهمیتی به سیاست خارجی و روابط بین‌المللی نمی‌دهد؛ مانند کبک سر در برف کرده است و برای دنیا شاخ و شانه می‌کشد. اما پای اجلاس سران که می‌‌رسد حتی رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین نیز، که طبق پیش‌فرض باید روابط خوبی با ایران داشته باشد، تهدید به نیامدن می‌کند. به نظر می‌رسد سیاست خارجی هیچ اهمیتی برای حکومت ندارد و تمام این ها نمایشی است داخلی برای مردمی که باید سرشان گرم شود تا صدایی از آن ها در نیاید؛ یک روز با فاجعه و یک روز با فریب اجلاس «بین‌المللی». حکومت ایران سیاست خارجی ندارد، هر چه هست کشمکش داخلی است.

۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه

بیانیه‌ی شفق: موسوی در بیمارستان قلب - بی‌عملی تا کجا؟

«میرحسین موسوی بر اثر عارضه شدید قلبی درگذشت.» اگر خبر این بود چه می‌شد و واکنش‌ها چگونه بود؟ چهره‌ها و جریان‌های سیاسی منفعلی که هجده ماه است کمترین عمل و یا حتی موضعگیری نسبت به مرگ تدریجی میرحسین موسوی و مهدی کروبی در حبس نداشته‌اند و حتی در قبال خبر بستری شدن میرحسین موسوی هم عکس‌العملی نشان نداده‌اند، اگرچه همدست قتل آرام رهبران جنبش سبز نیستند، در حذف آنان از صحنه سیاسی و مرگ جنبش سهیمند.

روشن است از آنانی که فارغ از زندانی بودن دو نامزد پیشین ریاست جمهوریشان برای انتخابات سال آینده آماده می‌شوند انتظاری نمی‌رود. اما همه آن چهره‌ها و جریان‌هایی که در این سه سال کوشیده‌اند هم پایی در جنبش مردمی داشته باشند و هم راه ورود به ساختار فعلی قدرت را برای خود باز نگه دارند، مسئولند که در برابر این واقعه واکنش نشان داده و هزینه فشار بر زندانیان سیاسی و رهبران جنبش سبز را برای حکومت بالا ببرند.

مشخصا شورای هماهنگی راه سبز امید که با بهره‌گیری از اعتبار میرحسین موسوی و مهدی کروبی خود را در جایگاه هماهنگی جنبش سبز نشانده باید پاسخگوی کاهلی خود در مواجهه با این خبر باشد. چرا خبر انتقال موسوی به بیمارستان از طریق وبسایت کلمه یا شورای هماهنگی منتشر نشد؟ چرا این شورا فعالانه به اطلاع‌رسانی در این زمینه دست نزد؟ و چرا این شورا و نیروهای نزدیک به آن تدارک اقدامی عملی در واکنش به این اتفاق را نمی‌بینند؟

شورای هماهنگی راه سبز امید، جریان‌های سیاسی نزدیک به آن و چهره‌های سیاسی امثال خاتمی در این سه سال نشان داده‌اند که کمتر حاضرند به اقدام سیاسی اساسی دست بزنند، چرا که خودآگاه یا ناخودآگاه از به میدان آمدن رقبایی قوی‌تر در چنان شرایطی می‌هراسند و طبعا زیر بار هزینه اقدامی نمی‌روند که از تسلط خود بر آن مطمئن نباشند. همچنین آنان پس از چندین فراخوان راهپیمایی سکوت مفتضح می‌دانند دیگر در موقعیتی قرار ندارند که بتوانند در فضای کنونی مردمی را که می‌خواهد بغض فروخورده‌اش را فریاد بزند به اقدامی دعوت کنند. با این حال رخوت و ناامیدی کنونی، که خود از مسببان چیرگی آن هستند، نافی مسئولیت آنان نیست.

ساکتان باید همین امروز زبان الکنشان را بگشایند، نه فردا و برای نوحه و زاری. همین امروز باید چشم‌های کورشان را برای دیدن بگشایند، نه فردا و برای اشک ریختن. کسانی که دل به دریا نمی‌زنند محکوم به غرق شدن با این کشتی شکسته‌اند، اما ما نه. امیدی به جنبشی از آنان نیست، اما فردایی هست و باید برای زبونی، مصالحه‌گری و عافیت‌طلبی امروز خود پاسخگو باشند.

شفق همه نیروهای مردمی و پیشرو را به اعتراض به وضع زندانی ها و حبس خانگی رهبران جنبش سبز دعوت می کند.


۳ شهریور ۱۳۹۱


بیانیه شفق را بخوانید، پرینت بگیرید و پخش کنید.
 
فایل پی‌دی‌اف برای پرینت گرفتن مناسب‌تر است. آن را از اینجا بردارید.

۱۳۹۱ مرداد ۳۰, دوشنبه

جریده شماره ۲۷ شفق (هفته آخر مرداد)



جریده شفق را بخوانید، پرینت بگیرید و پخش کنید.
 
فایل پی‌دی‌اف برای پرینت گرفتن مناسب‌تر است. آن را از اینجا بردارید. 

بخواب ما بیداریم! (سرمقاله جریده شماره ۲۷ شفق)

پهلوی‌ها و فراموشی تاریخی ما

پنجاه و نه سال از کودتای 28 مرداد می‌گذرد. کودتایی که در آن سلطنت‌طلبان ارتجاعی با یاری چماق به دستان چاله میدانی و مذهبیون عافیت‌طلب و با پشتیبانی مستقیم استعمار آمریکا و انگلیس، رویای شیرین و پیروزمندانه مردمی را به خاک و خون کشیدند. در تاریخ معاصر ایران، جنبش ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق از نادر مواقعی بوده است که سیاست مردمی، ایران را به سوی جامعه‌ای آزادتر و برابرتر پیش می‌برد. اما چه حیف، چه دردناک که امید مردمی با زندانی و تبعید شدن رهبرشان و اعدام و شکنجه یارانش پایان یافت تا استبداد در سیمای محمدرضا پهلوی دوباره ظهور کند. بیست و پنج سال کابوس خفقان، سانسور، زندان، ساواک و در یک کلام دیکتاتوری و استبداد. تا بار دیگر مردمی به این باور رسیدند که آن روزی که در کنار هم عزم کنند به بر هم زدن ظلمی، کاخ هر بی‌دادگری را می‌توانند فرو بریزند.

اما افسوس، افسوس از فراموش کردن قدرتمان. افسوس از فراموش کردن دشمنمان. ما مردمی که بیش از صد سال بر علیه هر نوع استبدادی جنگیده‌ایم، چه استبداد سلطنتی چه استبداد دینی، امروز شاهد بازارگرمی پس‌مانده‌های خانواده پهلوی هستیم. اینکه فرح دیبا ناله کنان مرثیه بخواند که به جای ملکه ایران بودن «فروکاسته شده» است به زندگی اشرافی کردن، با پول مردم ایران، در آمریکا و فرانسه جای تعجب ندارد. جای تعجب دلسوختن‌های بعضی از ماست برای این زنجموره‌ها. باز هم جای تعجب ندارد وقتی رضا پهلوی کوچک که در ناز و رفاه زندگی می‌کند، موذیانه خود را در جایگاه ولیعهدی و رهبری مخالفین جمهوری اسلامی قرار می‌دهد تا فرصت‌طلبانه و بدون دادن هیچ هزینه‌ای بتواند در روز مبادا با پشتیبانی قدرت‌های خارجی حامد کرزای ایران شود. تعجب اما امید بستن بعضی از ماست که او را ناجی خودمان می‌دانیم و برای روح پدر «مرحوم خدابیامرزش» دعا می‌فرستیم.

این میل دوباره بعضی‌ها به دیکتاتور سابق و بازمانده‌هایش از روی استیصال آن‌هاست برای خروج از این استبداد دینی. مخدریست که در این بی‌توانی، مستبد کرواتی را بر مستبد عمامه به سر برتری می‌بخشد. و از یادشان می‌برد که ما باید با هر دوی آن‌ها بجنگیم، با استبداد در هر شکلی. اما بسیارند توجیه‌گران محافظه‌کاری که از ترس خیزش‌های مردمی دست به تحریف تاریخ می‌زنند؛ مصدق را که نماد مبارزه مردمی است می‌کوبند تا شاه و خانواده‌اش را با سیمای مظلوم و ترحم برانگیزی به خورد جامعه بدهند و استبداد رضاخانی را الگویی برای درد امروزمان معرفی می‌کنند. بر طبل می‌کوبند که اگر انقلاب نکرده بودیم وضعمان فلان بود و بهمان، که از ماست که بر ماست. و بعضی مردم فراموش کار راحت‌طلب می‌خرند این مزخرفات را. ما اما از یاد نمی‌بریم مردان و زنانی را که برای مبارزه با سلطنت پهلوی و رژیم اسلامی جان دادند تا فرزندانشان در ایرانی آزاد و برابر زندگی کنند، راهشان راه ما مردمانیست که جز به خود به کسی امید نداریم. 

«من و تو» حواسمان باشد (ستون سمت چپ جریده ۲۷ شفق)

شبکه «من و تو» نه فقط یک شبکه تلویزیونی برای سرگرمی مخاطبان بلکه رسانه قوی پهلوی دوستان و سلطنت طلبانیست که با دیدن ضعف جمهوری اسلامی در ردای جدید به صحنه رقابت آمده اند. مشتی که پس از مستند تخیلی «از تهران تا قاهره» کاملا باز شد. آن ها که از گفتن هیچ دروغی پرهیز ندارند، هر آنچه مخاطبشان بخواهد - هر چند سخیف - را به کار می بندند تا بر هر موجی سوار شوند و تاریخ ایران را تحریف و کارنامه خود را تطهیر کنند. شبکه «من و تو» هم از نظر روشی و هم از نظر اهداف میانی به صدا و سیما بی شباهت نیست. هر دو در تلاشند نشان دهند انقلاب مردمی 57، انقلاب مسلمانان/آخوندها بود و نتیجه «رشادت های جوانان مسلمان» یا نتیجه «حماقت جوانان فریب خورده توسط آخوندها». جمهوری اسلامی با بیان بخشی از تاریخ و اغراق در بخشی دیگر و سلطنت طلبان با انکار اصل اراده مردم در انقلاب و پوشاندن جنایات خویش، تاریخ را به نفع خود تحریف می کنند تا مشروعتی دوباره بر پایه دروغ برای خود بنا کنند.

۱۳۹۱ مرداد ۲۳, دوشنبه

جریده ۲۶ شفق (هفته سوم مرداد)


جریده شفق را بخوانید، پرینت بگیرید و پخش کنید.
 
فایل پی‌دی‌اف برای پرینت گرفتن مناسب‌تر است. آن را از اینجا بردارید.



انتخاب واقعی کو؟ (سرمقاله ۲۶ جریده شفق)

پیچ تلویزیون را که بچرخانی از دو چیز نمی‌توانی فرار کنی؛ اولی ترکیبات گوناگون و در هر حال مهوعی از روضه و موعظه مذهبی با پروپاگاندای مبتذل نظام است و دومی: تبلیغات. فرقی نمی‌کند که لیالی عزیز قدر باشد و تلویزیون بخواهد قرآن به سرت کند، المپیک باشد و بخواهد احساسات ملی تو را قلقلک دهد یا اینکه مناسبت خاصی در کار نباشد و مشغول همان وظیفه عمومی خود، یعنی گسترش حماقت و بستن روزنه‌های احتمالی تفکر، باشد؛ تلویزیون در هر حال تبلیغات را به سر و صورتت شلیک می‌کند. از جوایز ایرانسل و بانک فلان و رب گوجه فرنگی زهر مار به هیچ ترفندی گریزی نیست. روشن است که انباشته شدن از تبلیغات تجاری با ادعاهای تلویزیونی که می‌خواسته «مدرسه انسان‌سازی» و چیزهایی از این دست باشد و راه رستگاری و بهشت را به بینندگان نشان دهد جور در نمی‌آید. ساده‌زیستی و تقوا کجا و جشنواره تابستانی کیش کجا؟ بنده مؤمن که روزی را دست خدا می‌داند و حاصل دسترنج خود، برای چه باید زیر بمباران اشعار و الحان بانک فلان و بهمان قرار گیرد؟ پس تلویزیون درباره ارزش‌های آسمانی خود دروغ می‌گوید، لاف می‌زند یا دست کم قادر نیست حرف و عملش را یکی کند و از بابت این ریاکاری لایق شماتت است. اما راستش تلویزیون، و نظام متبوعش، مدت‌ها است با خود از این تعارفات ندارند. «برادران قاچاقچی سپاه» خوب می‌فهمند که چنبره زدن بر منابع ثروت و قدرت کشور به خدمت خدا و خلق خدا ربطی ندارد. اما این را هم می‌فهمند که آن خلق خدا اگرچه چشم امیدی به خدمات اوباش حزب الله ندارند، حسابی برای سوغاتی‌های قاچاقی که برادران از آنور آب جلویشان بیندازند تشنه‌اند. چرخه تبلیغ علاوه بر فروشنده و تلویزیون به یک عنصر دیگر هم نیاز دارد: بیننده-خریدار. به این ترتیب انبوه تبلیغات تلویزیون جمهوری اسلامی علاوه بر این که نشانه زوال ارزش‌های ایدئولوژیک این نظام است، حکایت دیگری را هم بازگو می‌کند: غرق شدن بینندگان-مردم در مصرف. 

مصرف در حال بدل شدن به تنها شیوه کسب رضایت انسان از هستی خود است. مرز نیاز، میل و اجبار مخدوش شده و مصرف‌کنندگان مطابق الگوهایی عمومی رفتار می‌کنند که انگار بدون آن‌ها زندگیشان ناقص خواهد بود. البته پرخاش به مظاهر تکنولوژی و دعوت به ریاضت، ستایش فقر و تحقیر رفاه بی‌معنی است، اما بد نیست از خود بپرسیم فلان مدل جدید موبایل واقعا کدام جای خالی را در زندگی ما پر می‌کند؟ اینکه بتوانیم به جای بوتیک‌هایی که ویترینشان را با آوردن لباس‌هایی از این طرف و آن طرف و کارگاه‌های تولیدی خود ایران پر می‌کنند، از مغازه‌هایی که تابلوی مارک‌های اروپایی را بر سر دارند خرید کنیم، چه انتخاب واقعی یا مهمی را در زندگی پیش روی ما باز می‌کند؟ واقعیت این است که ما به جزیره‌های انفرادی تجزیه شده‌ایم و به جای این که درباره زندگی جمعی خود دست به انتخابی بزنیم و برای تحقق آن بکوشیم، دنبال بزک دوزک سلول خودمان هستیم. فقدان انتخاب در سرنوشت جمعی خودمان را با انتخاب لباس و موبایل پر می‌کنیم. 

حالا که گرانی و کمبود بیشتر و بیشتر به واقعیت زندگی‌مان بدل می‌شود یک راه این است که از ناتوانی خود در خرید مارک‌های مشهور و کم شدن حق انتخابمان گلایه کنیم. یک راه دیگر اما این است که به جای دل خوش بودن به انتخاب‌های صوری، به انتخابی حقیقی دست بزنیم و وضعیتی را که گرفتارشیم دگرگون کنیم. مصرف مخدری است که تلخی زندگی روزمره را تحمل‌پذیر می‌کند، حالا که دشواری‌های اقتصادی به دست آوردن این مخدر را دشوار می‌کند، به جای پرداختن بهای گزافتر برای آن، پای انتخابی واقعی هزینه بدهیم.

رنج ما و وحشت نظام (ستون چپ جریده ۲۶ شفق)

زلزله اهر را صدا و سیما پوشش نداد. داستان ما را. که فاصله‌اش، ناهمسازی‌اش با داستان نظام و نظامیان روز به روز بیشتر می‌شود. به شهادت روزنامه‌نگارانی که به آذربایجان شرقی رفته‌اند، تا صد کیلومتری تبریز خیلی‌ها از فاجعه بیخ گوششان بی‌خبر بوده‌اند. و این حدیث مکرر این روزهاست. حدیث بی‌خبری ما. حدیث هراس کشنده نظام. ما را گزیری نیست جز خبردار شدن از ما، دستگیری از ما، ساختن و ستبر کردن مایی که کمر به گسستن و ویرانی‌اش بسته‌اند. نظام را اما، همان یک گزیر هم نیست. نابودی پایان ‌ناگزیر هراس جنون افزای اوست. هراس از زلزله. «آن» زلزله. هراس نه فقط از فریاد و مشت‌های گره کرده، که از سکوت و دستان به یاری دراز شده ما. هراس از آگاهی، از همدردی، از خود درد «ما».

جریده ۲۵ شفق (هفته دوم مرداد)



جریده شفق را بخوانید، پرینت بگیرید و پخش کنید.
 
فایل پی‌دی‌اف برای پرینت گرفتن مناسب‌تر است. آن را از اینجا بردارید.

همیاری اجتماعی (سرمقاله جریده ۲۵ شفق)

 کلید درد مشترک...

ما در شفق بارها از لزوم سازماندهی و تشکیلات سخن گفته‌ایم و این امر گروهی را شرط لازم برای رسیدن به اهداف سیاسی و اجتماعی دانسته‌ایم. با این وجود چندان از چگونگی سازماندهی و ایجاد تشکیلات حرفی نزده‌ایم. درست است که تشکیلات چشم اسفندیار حکومت است، اما با تکرار مدام این جملات زیبا بر روی کاغذ تشکیلات هماهنگ حاصل نمی‌شود. وقت آن است که راه‌های رسیدن به یکدیگر را بیابیم و هماهنگی را تمرین کنیم. ما همواره در موقعیت‌های مختلف از حمایت و همبستگی با افراد و گروه‌ها گفته‌ایم، اما با جامعه‌ای که روز به روز اتمیزه‌تر می‌شود، این همبستگی چگونه ممکن است؟ 

ایجاد گروه‌های حمایتی اجتماعی از اولین قدم‌های رسیدن به این هماهنگی است. تعاونی‌ها مثال خوبی از یک چنین گروه‌هایی هستند. به سادگی جمع شدن عده‌ای دوست، فامیل و آشنا و با گذاشتن پولی اندک می‌توان صندوقی ایجاد کرد که در مواقع نیاز افرادی از گروه را که به کمک احتیاج دارند حمایت کند. این کار عجیب و سختی نیست و قطعا ما نیز اولین کسانی نیستیم که به چنین راه‌هایی فکر می‌کنیم. همین حالا می‌توان گروه‌هایی را مثال زد که با روش‌های مختلف چنین صندوق‌هایی را اداره می‌کنند و گره‌ای از کار بسته دوستان و رفقای خود می‌گشایند. گره‌‌هایی که با بی‌کفایتی حکومت در اداره کشور روز به روز محکم‌تر می‌شوند و در این شرایط تنها این خود مردم هستند که می‌توانند و باید به یکدیگر کمک کنند. توانمندسازی خود و دیگران در برابر قدرتی که سرمایه و حاکمیت اقتصادی را در دست دارد، قدم بزرگی است که همراه با فعالیت‌های جانبی همچون مبادله کالاهای فرهنگی و ایده‌های فکری، منبع تغییرات بنیادی در جامعه و سیاست خواهد بود. در بسیاری از کشورهای دنیا و در مواقع حساسی از تاریخ، تعاونی‌ها و گروه‌های مستقل اقتصادی با اتحادیه‌های صنفی و کارگری همراه شده‌اند و در جهت رسیدن به خواسته‌ها و مطالباتشان مبارزه کرده‌اند. این گروه های کوچک و هسته‌های اقتصادی حتی از کارگران بی‌کار که حقوق‌شان قطع شده نیز حمایت کرده‌اند. 

برای مثال در قرن نوزدهم در انگلستان بازاری برای تبادل مستقیم کالا بین تعاونی‌ها و افراد تشکیل شد تا اجناس ساخت صنعتگران و کارگران مستقیما در دسترس افراد قرار گیرد. به این ترتیب بی‌نیاز از بازار رایج سرمایه در آن دوران جامعه‌ای مستقل با ساز و کار تعاونی تشکیل شد. در ایالات متحده نیز اولین اتحادیه‌های کارگران راه‌آهن که در اواسط قرن نوزدهم ایجاد شدند بیشتر در فکر کم کردن فشار بر خانواده‌های کارگرانی بودند که یا به دلیل جراحت در حین کار درآمد خود را از دست داده بودند یا در سوانح کاری جان خود را از دست داده بودند. اعتصاب معدنچیان انگلیسی در ۸۵-۱۹۸۴ هم با ایجاد شبکه‌ای برای کمک‌رسانی به معدنچیانی همراه بود که درآمد خود را به خاطر اعتصاب از دست داده بودند و توان فراهم کردن مایحتاج روزمره خود و خانواده‌اشان را نداشتند. 

الگوبرداری از چنین مدل‌هایی همیشه و همه جا به کار می‌آید. در شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی چنین حمایت‌هایی، همبستگی بین مردم را بالا می‌برد و زمینه‌‌ای می‌شود برای ایجاد هسته‌های سازماندهی که در موقع لزوم می‌توان امید داشت که به هم بپیوندند. اینگونه است که همبستگی واقعا محصولی حقیقی به بار خواهد آورد و به سازماندهی گسترده توده‌ای خواهد انجامید، شاید که زمینه‌ساز تغییرات بنیادین آینده باشد. در عین حال وجود شبکه‌ای از سازمان‌های تعاونی و کمک متقابل فرد را در به دست گرفتن مسیر زندگی خود یاری می‌کند و  برای زندگی آزاد فردی و شکوفا شدن پتانسیل تک تک افراد در جامعه آزاد آینده ضروری خواهد بود.

نمایشنامه عدالت (ستون چپ جریده ۲۵ شفق)

نمایش رسیدگی به پرونده متهمان اختلاس ۳۰۰۰ میلیارد تومانی از بانک صادرات سرانجام در حال پایان یافتن است. محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضاییه چند روز پیش خبر از صدور حکم اعدام برای چهار نفر و محکوم شدن دیگر متهمان به حبس‌های طولانی داد. صدور احکام سنگین برای متهمان درجه دو و سه این پرونده که اکثرا به صورت شخصی با نهادهای حکومتی در ارتباط نبوده‌اند و در نتیجه حامی قدرتمندی هم نداشته‌اند، بی‌شک در جهت توجیه افکار عمومی در سطح جامعه بوده است. اما این داستان به این راحتی تمام نمی‌شود و بیش از این‌ها «کش» خواهد آمد. مردم به خوبی می‌دانند که متهمان اصلی این پرونده یا در گوشه‌های بیت رهبری و دفتر ریاست‌جمهوری جا خوش کرده‌اند و از دسترس قانون دور هستند، یا مانند قاضی مرتضوی، متهم اصلی جنایات کهریزک، بر مناسک مختلف حکومتی تکیه زده‌اند و با در اختیار داشتن سرمایه‌های کشور آینده خود را آباد می‌کنند. اعدام متهمان فرعی نشانه عدالت و شجاعت نیست، نشانه بزدلی و فسادی است که از سر تا پا در ارکان نظام ولایی رخنه کرده است و مانند موریانه به جان کشور افتاده.