حمله اسرائيل به غزه اين بار هشت روز بيشتر طول نكشيد، صد و خردهاى بيشتر كشته نداد. چهار سال پيش تر كه حمله با لشكركشى زمينى همراه بود، ده برابر امسال فلسطينى كشته شد. حضور گزارشگران خارجى در دوران حمله اخير - كه به لطف تغيير رژيم در مصر آسانتر از مرز اين كشور به غزه مىروند - كار را براى اسرائيل دشوارتر از هميشه كرده بود: جنايت آشكار را، فضاحت را، نمىشود، نبايد، كش داد.
با اين همه، به رغم تلفات كمتر، سر و صداى هواداران صلح و دوستداران جان انسان اين بار هيچ كم از بار قبل نداشت. گروهى حتى جايى درست كردند و نام و نشان قربانيان فلسطينى را ثبت كردند. هدف اين كه بگويند اينها که تکه و پاره میشوند «عدد» نيستند، آدمند.
در ميان همين فعالان اما كمتر كسى از مويه بر جان «انسان» فراتر رفت كه بپرسد اسرائيل از جان «غزه» چه مىخواهد؟ بسیاری محکوم کردند خشونت افسارگسیخته اسرائیل را و برخی «تندرو»ترها حتی دفاع کردند از «حق» مقابله به مثل برای فلسطینیان، اما در میان همینها هم انگشت شمار بودند کسانی که بپرسند اساسا اسرائیل چرا به غزه حمله میکند؟ چرا یک و نیم میلیون نفر را در دیار خودشان زندانی میکند؟
قابل درک است که این پرسشها در دوره اضطرار، در میانه تصویر سر و صورتهای خونین، به کنار گذاشته شود، که آن هم ما معتقدیم نباید بشود، اما اکنون که حمله تمام شده و «آتش بس» برقرار شده قطعا توجیهی برای نپرداختن به این پرسشها نیست. با این حال آنچه در واقع رخ میدهد، فراموش شدن کل ماجرا پس از خوابیدن صدای بمبها و راکتهای دستساز است. و این نکتهایست که تصمیمگیران در تلآویو همواره روی آن حساب میکنند: فراموشی و بیتفاوتی، پرسیدن سوالهای آسان، زاری بر سر شمار کشتهشدگان به جای پرداختن به چرایی فاجعه. فاجعهای که از قضا هشت روزه نیست، سیصد و شصت و پنج روزه است.
بین حمله قبلی به غزه در نخستین روزهای سال ۲۰۰۹ میلادی و حمله اخیر، اسرائیل به طور متوسط هفتهای شش بار (با جنگنده یا هواپیمای بیسرنشین) جایی از غزه را منهدم کرده است. نه برای ضربه زدن به حماس، نه فقط برای مجازات دسته جمعی ساکنان این باریکه که شش سال پیش به حماس رأی دادند، بلکه - هرچند از سادگی بیمعنا به نظر برسد - برای آنکه میتواند. برای آنکه باید بدانند، بفهمند، که میتواند. باید بدانند که مالک آن سرزمین کیست. و صاحب هر آن کس و هر آن چیز که در آن است.
این باور نه مال امروز و دیروز که دهه و دهههاست. و شکستن آن نه با مذاکره در کمپ دیوید و اسلو و آناپولیس ممکن میشود، نه در مجمع عمومی سازمان ملل و به رأی دیگران. اسرائیل، همچون هر اشغال گر، هر ذات استبدادی دیگر، تا نفهمانندش نمیفهمد. تا فلسطینیان به رسمیت نشناسند اشغال را، آنطور که تشکیلات خودگردان در کرانه باختری به رسمیت شناخته، چیزی تغییر نمیکند. تا ساختار تبعیض و سلطه را نفی نکنند، آنطور که در آفریقای جنوبی کردند، کسی یک وجب از خاک را به آنها نمیدهد. پس از هر حمله و جنجال خبری ما و امثال ما به زندگی خود برمیگردیم و در غزه همه چیز همان است که بود. مثل دیروز این آخرین حمله. مثل همین امروز.
با اين همه، به رغم تلفات كمتر، سر و صداى هواداران صلح و دوستداران جان انسان اين بار هيچ كم از بار قبل نداشت. گروهى حتى جايى درست كردند و نام و نشان قربانيان فلسطينى را ثبت كردند. هدف اين كه بگويند اينها که تکه و پاره میشوند «عدد» نيستند، آدمند.
در ميان همين فعالان اما كمتر كسى از مويه بر جان «انسان» فراتر رفت كه بپرسد اسرائيل از جان «غزه» چه مىخواهد؟ بسیاری محکوم کردند خشونت افسارگسیخته اسرائیل را و برخی «تندرو»ترها حتی دفاع کردند از «حق» مقابله به مثل برای فلسطینیان، اما در میان همینها هم انگشت شمار بودند کسانی که بپرسند اساسا اسرائیل چرا به غزه حمله میکند؟ چرا یک و نیم میلیون نفر را در دیار خودشان زندانی میکند؟
قابل درک است که این پرسشها در دوره اضطرار، در میانه تصویر سر و صورتهای خونین، به کنار گذاشته شود، که آن هم ما معتقدیم نباید بشود، اما اکنون که حمله تمام شده و «آتش بس» برقرار شده قطعا توجیهی برای نپرداختن به این پرسشها نیست. با این حال آنچه در واقع رخ میدهد، فراموش شدن کل ماجرا پس از خوابیدن صدای بمبها و راکتهای دستساز است. و این نکتهایست که تصمیمگیران در تلآویو همواره روی آن حساب میکنند: فراموشی و بیتفاوتی، پرسیدن سوالهای آسان، زاری بر سر شمار کشتهشدگان به جای پرداختن به چرایی فاجعه. فاجعهای که از قضا هشت روزه نیست، سیصد و شصت و پنج روزه است.
بین حمله قبلی به غزه در نخستین روزهای سال ۲۰۰۹ میلادی و حمله اخیر، اسرائیل به طور متوسط هفتهای شش بار (با جنگنده یا هواپیمای بیسرنشین) جایی از غزه را منهدم کرده است. نه برای ضربه زدن به حماس، نه فقط برای مجازات دسته جمعی ساکنان این باریکه که شش سال پیش به حماس رأی دادند، بلکه - هرچند از سادگی بیمعنا به نظر برسد - برای آنکه میتواند. برای آنکه باید بدانند، بفهمند، که میتواند. باید بدانند که مالک آن سرزمین کیست. و صاحب هر آن کس و هر آن چیز که در آن است.
این باور نه مال امروز و دیروز که دهه و دهههاست. و شکستن آن نه با مذاکره در کمپ دیوید و اسلو و آناپولیس ممکن میشود، نه در مجمع عمومی سازمان ملل و به رأی دیگران. اسرائیل، همچون هر اشغال گر، هر ذات استبدادی دیگر، تا نفهمانندش نمیفهمد. تا فلسطینیان به رسمیت نشناسند اشغال را، آنطور که تشکیلات خودگردان در کرانه باختری به رسمیت شناخته، چیزی تغییر نمیکند. تا ساختار تبعیض و سلطه را نفی نکنند، آنطور که در آفریقای جنوبی کردند، کسی یک وجب از خاک را به آنها نمیدهد. پس از هر حمله و جنجال خبری ما و امثال ما به زندگی خود برمیگردیم و در غزه همه چیز همان است که بود. مثل دیروز این آخرین حمله. مثل همین امروز.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر