نسرین ستوده بالاخره بعد از ۴۸ روز به تنها خواسته خود یعنی رفع ممنوعیت خروج دخترش مهراوه از کشور رسید و به اعتصاب غذای خود پایان داد. بعد از اعتصاب غذای موفق تنی چند از زندانیان بند زنان زندان اوین که ماه گذشته به پایان رسید، این دومین اعتصاب غذای موفق در چند ماه اخیر در زندانهای ایران بوده است. با وجود این به نظر نمیرسد که اعتصاب غذا، به عنوان آخرین و شاید تنهاترین ابزار یک زندانی برای مبارزه با زندانبان، آنگونه که باید موفق بوده باشد.
شاید بتوان از سه زاویه به اختصار به تحلیل این مساله پرداخت. در وهله اول نگاهی گذرا به شرایط فرهنگی و اجتماعی ایران ما را با این پرسش روبهرو میکند که اصولا اعتصاب غذا چقدر میتواند در ایران مؤثر باشد. زندانی با امتناع از خوردن غذا سعی میکند که از بدن رو به فرسایش خود به عنوان ابزاری برای اعمال فشار بر زندانبان استفاده کند. ولی این فشار تنها در صورتی عینی میشود که سختی ناشی از غذا نخوردن و مرگی که ممکن است آن را همراهی کند از دید زندانبان و مردم بیرون زندان اتفاقی ناگوار و ناپسند تلقی شود. در جامعهای مانند ایران که از یک طرف جان انسان را به خودی خود خیلی ارزشمند نمیداند (نگاهی کنید به آمار سالانه مرگ و میر ناشی از تصادفات رانندگی، حوادث محیط کار، بالاترین میزان اعدام بر حسب جمعیت و غیره) و از طرف دیگر بر ریاضت دنیوی که بخشی از فرهنگ ملی و مذهبی آن است تأکید میکند (سالی سی روز روزه که شاید در خیلی از موارد عمل نشود ولی بر ذهنیت ایرانی حک شده است)، شرایط چندان برای عینی شدن خود به خود این فشار مهیا نیست.
با این حال شرایط فرهنگی و اجتماعی به تنهایی نمیتوانند و نباید تعیینکننده باشند. دو عامل دیگر هم در این سالها به بینتیجه ماندن این شکل اعتراض کمک کردهاند و چه بسا نقش اصلی را داشتهاند. اولی عدم پایبندی زندانیان اعتصابی به خواستههای مشخص خود بوده است. در سالهای اخیر موارد بسیاری داشتهایم که اعتصابکننده(ها) بدون رسیدن به خواسته(های) خود و در مدتی بسیار کوتاه که حتی برای عمومی شدن خبر اعتصاب هم کافی نبوده است اعتصاب خود را شکستهاند. انباشته شدن چنین مواردی به مرور زمان از اعتصاب غذا یک تهدید توخالی خواهد ساخت. شاید عمل مسئولانه در چنین شرایطی این باشد که از ابتدا وارد این قمار نشویم.
پدیده دوم برخورد چهرهها و فعالان بیرون زندان است. واکنش مرسوم در سالهای اخیر خواهش از زندانی برای پایان اعتصاب بوده است و نه فشار به زندانبان برای پذیرفتن خواستههای او. کسی فکر نکرده دست به اعتصاب غذا نمیزند که چهرههای بیرون زندان بخواهند خطرات چنین کاری را برای او برشمارند. هدف زندانی از اعتصاب گشودن فضای بیشتر در داخل زندان و عقب راندن زندانبان است. هدف زندانبان اما در حاشیه نگاه داشتن اعتصاب و در کل نادیده گرفتن آن است تا شاید با منزوی کردن زندانی اراده او را تضعیف کرده و احتمال پایان زودهنگام اعتصاب و مختومه شدن خواستهها را افزایش دهد. فشار مضاعف و علنی از بیرون زندان قطعا به پخش خبر در سطح جامعه و برانگیختن افکار عمومی کمک خواهد کرد و زندانبان را از حاشیه امنی که در بیخبری و رخوت برای خود ساخته بیرون میکشد و به واکنش وامیدارد.
دو نمونه اخیرا موفق اعتصاب غذا در شرایطی رقم خوردهاند که یا زندانیها تا پذیرفته شدن خواستههای خود به اعتصاب ادامه دادهاند یا، در مورد نسرین ستوده، این پافشاری بر خواستهها با تحرکاتی از قبیل تجمع فعالان جنبش زنان در برابر ساختمان دادگستری تهران در خارج از زندان همراه شده است. تجمعی که در سالهای اخیر علیرغم افزایش اعتصاب غذا در زندانهای ایران کاملا بیسابقه بوده است. تلاش فعالان زن برای شکستن رخوت حاکم بر نیروهای سیاسی را باید به فال نیک گرفت و امیدوار تکرار چنین حرکتهایی در آینده بود.
شاید بتوان از سه زاویه به اختصار به تحلیل این مساله پرداخت. در وهله اول نگاهی گذرا به شرایط فرهنگی و اجتماعی ایران ما را با این پرسش روبهرو میکند که اصولا اعتصاب غذا چقدر میتواند در ایران مؤثر باشد. زندانی با امتناع از خوردن غذا سعی میکند که از بدن رو به فرسایش خود به عنوان ابزاری برای اعمال فشار بر زندانبان استفاده کند. ولی این فشار تنها در صورتی عینی میشود که سختی ناشی از غذا نخوردن و مرگی که ممکن است آن را همراهی کند از دید زندانبان و مردم بیرون زندان اتفاقی ناگوار و ناپسند تلقی شود. در جامعهای مانند ایران که از یک طرف جان انسان را به خودی خود خیلی ارزشمند نمیداند (نگاهی کنید به آمار سالانه مرگ و میر ناشی از تصادفات رانندگی، حوادث محیط کار، بالاترین میزان اعدام بر حسب جمعیت و غیره) و از طرف دیگر بر ریاضت دنیوی که بخشی از فرهنگ ملی و مذهبی آن است تأکید میکند (سالی سی روز روزه که شاید در خیلی از موارد عمل نشود ولی بر ذهنیت ایرانی حک شده است)، شرایط چندان برای عینی شدن خود به خود این فشار مهیا نیست.
با این حال شرایط فرهنگی و اجتماعی به تنهایی نمیتوانند و نباید تعیینکننده باشند. دو عامل دیگر هم در این سالها به بینتیجه ماندن این شکل اعتراض کمک کردهاند و چه بسا نقش اصلی را داشتهاند. اولی عدم پایبندی زندانیان اعتصابی به خواستههای مشخص خود بوده است. در سالهای اخیر موارد بسیاری داشتهایم که اعتصابکننده(ها) بدون رسیدن به خواسته(های) خود و در مدتی بسیار کوتاه که حتی برای عمومی شدن خبر اعتصاب هم کافی نبوده است اعتصاب خود را شکستهاند. انباشته شدن چنین مواردی به مرور زمان از اعتصاب غذا یک تهدید توخالی خواهد ساخت. شاید عمل مسئولانه در چنین شرایطی این باشد که از ابتدا وارد این قمار نشویم.
پدیده دوم برخورد چهرهها و فعالان بیرون زندان است. واکنش مرسوم در سالهای اخیر خواهش از زندانی برای پایان اعتصاب بوده است و نه فشار به زندانبان برای پذیرفتن خواستههای او. کسی فکر نکرده دست به اعتصاب غذا نمیزند که چهرههای بیرون زندان بخواهند خطرات چنین کاری را برای او برشمارند. هدف زندانی از اعتصاب گشودن فضای بیشتر در داخل زندان و عقب راندن زندانبان است. هدف زندانبان اما در حاشیه نگاه داشتن اعتصاب و در کل نادیده گرفتن آن است تا شاید با منزوی کردن زندانی اراده او را تضعیف کرده و احتمال پایان زودهنگام اعتصاب و مختومه شدن خواستهها را افزایش دهد. فشار مضاعف و علنی از بیرون زندان قطعا به پخش خبر در سطح جامعه و برانگیختن افکار عمومی کمک خواهد کرد و زندانبان را از حاشیه امنی که در بیخبری و رخوت برای خود ساخته بیرون میکشد و به واکنش وامیدارد.
دو نمونه اخیرا موفق اعتصاب غذا در شرایطی رقم خوردهاند که یا زندانیها تا پذیرفته شدن خواستههای خود به اعتصاب ادامه دادهاند یا، در مورد نسرین ستوده، این پافشاری بر خواستهها با تحرکاتی از قبیل تجمع فعالان جنبش زنان در برابر ساختمان دادگستری تهران در خارج از زندان همراه شده است. تجمعی که در سالهای اخیر علیرغم افزایش اعتصاب غذا در زندانهای ایران کاملا بیسابقه بوده است. تلاش فعالان زن برای شکستن رخوت حاکم بر نیروهای سیاسی را باید به فال نیک گرفت و امیدوار تکرار چنین حرکتهایی در آینده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر