عاشورای امسال چیز زیادی از عاشورای ۸۸ در خاطره نداشت. از عاشورای ۵۷ هم که سالها است خاطرهای در ذهن تاریخمان نیست. اما فراتر از اینها، عاشورا دارد رفته رفته از «عاشورا» خالی میشود. واقعیت این است که جز نوحههای دیسکویی دیگر صدایی از آن حقجویی که به عاشورا نسبت داده میشود طنینانداز نیست، لباس سیاهی اگر پوشیده میشود نه برای سوگواری، که از جنس لباس فرم شرکت در بالماسکهای بهخصوص است و اگر در شام غریبان ناراحتیای به کسی عارض شود، از سنگینی و افراط در تناول نذری است. البته که همه اینها علاوه بر رنگ و لعاب مذهبیشان، در باورها و عقایدی مشترک هم ریشه دارند، اما باوری که به شکل ایمانی انفعالی درآمده و کمتر سهمی در ارزشهای اجتماعی و شکل دادن رفتار اجتماعی فرد معتقد به آن دارد. ارزشهای مذهبی فقط شگردهایی ایدئولوژیک نیستند که قدرت حاکم برای تحمیق مردم از آن استفاده کند، آنها آیینه آرزوهای همان مردم هم هستند. داستان قیام حسین و مظلومیت او هم همینطور است. روایت اسطورهای شیعه از این ماجرا آنقدرها با اسناد تاریخی نمیخواند، اما اهمیت محوری آن در شکل دادن به هویت، اندیشه و چارچوب ارزشی شیعیان نه بابت واقعی یا ساختگی بودنش، که از حیث بازتاب خواست نامیرای مبارزه با ظلم است.
به این ترتیب همان قدر که کنکاش در صحت تاریخی شلیک تیر دو شعبه رستم به اسفندیار معنا دارد، میتوان بررسی واقعی بودن یا نبودن پرتاب تیر سه شعبه به گلوی علیاصغر را هم جدی گرفت. ایمان مذهبی شاید خود را به عنوان روایتی از تاریخ و واقعیت جا بزند، اما این اشتباه منتقدش خواهد بود اگر این ادعا را اصل بگیرد و مثلا بخواهد ثابت کند در کشتی نوح کانگورو نبوده، سیب را حوا به آدم نداده و یا شواهد زمینشناختی نشان میدهد که رود نیل تا به حال شکافته نشده است. مبارزه با خرافات مذهبی میتواند در چنین سطحی متوقف شود، بدون آنکه بتواند به شناخت و نقد اساسی برسد. نقدهای صوری این چنینی، شاخ و برگ مذهب را با بیرحمی هدف میگیرند بدون آنکه به تنه سخت آن نزدیک شوند. باورهای مذهبی، همچون دیگر امور انسانی، ذات تغییرناپذیر ندارند و بسته به بافت اجتماعی و تاریخی نقشهای متفاوتی را ایفا میکنند. به این ترتیب منتقد به جای برگشتن به «اصل» ناموجود دین و اسطوره و نشان دادن جعلی بودن آن، باید بتواند محتوای بالفعل موضوع نقد را در دورهای مشخص بشکافد. دانستن این که آیا وقتی حسین و همراهانش به قتل میرسیدند تشنه بودند یا نه مسالهای از امروز ما حل نمیکند. حتی به مسخره گرفتن پوشش و آرایش کسانی هم که امروز در مراسم عاشورا شرکت میکنند، و مثلا موهای رنگکرده و روسری عقب رفته دارند، نمیتواند اعتبار باورهای شیعه را سست کند. به جای اینها باید پرسید چگونه شیعیانی که عاشورا برایشان جایگاهی محوری دارد، ذرهای پایبند ظلمستیزی، دلاوری و حقطلبی نهفته در آن نیستند؟
بسیاری از ما این صحنه تلخ را به یاد میآوریم که در ظهر عاشورای ۸۸ عدهای در صفهای طویل نذری ایستاده و نظارهگر سرکوب هممیهنانشان بودند، کسانی که نه نیازمند بودند، نه بیدین و نه بیوطن. اما تشیعشان چنان پوسیده و خالی از محتوا بود که مظلومیت زنده را جلوی چشمشان نمیدیدند. روی پرسش حکومت و روحانیت حکومتی نیست، آنها به درستی میدانند چگونه از دکان محرم و صفر اسلامشان را زنده نگه دارند. این سوال را باید از مردم عادی معتقد به مذهب شیعه و از چهرههای نواندیشی دینی و اصلاحطلبان مذهبی پرسید. کسانی که تشیع را یک منبع الهام اعتقادی برای خود میدانند اما عملا همان قدر از عاشورا هویت میگیرند که میتوان از مناسکی چون شب یلدا و چهارشنبهسوری هویت گرفت.