آدم، آدم است. و آدمها یا به این جمله اعتقاد دارند یا نه. با آنها که
ندارند حرفی نیست. دستکم در این نوشته نیست. اما آنها که دارند، آنها که
برای آدم، برای انسان، ذاتی قائلند متأثر ناشدنی از آنچه کرده و میکند، و
از این رو برایش حقوقی بدیهی و سلبنشدنی قائلند، با این گروه، با خودمان،
حرف داریم. با گروهی که اگر تنها به «حرف» بنگریم اکثریتند. در «عمل» اما
نه اقلیت که اقلیت مطلقند. انگشت شمار. کسانی چون مهدی محمودیان که مرده و
زنده و مجرم و بیگناه را بیش و پیش از هرچیز «آدم» میداند. برایش حق
قائل است. و کرامت انسانی، حتی در بند. و آنقدر دلیری دارد که هر جا - هر
جا - لگدمال شدن این کرامت انسانی را، آن حق را، دید فریاد برآورد. نامه
اخیر او از زندان رجاییشهر که در آن پرده از شمار زندانیان «زیر حکم
اعدام» برمیدارد، استواری اوست بر راهی که به خاطرش به بند کشیده شده،
راهی که در آن از کنار آنچه در کهریزک میگذرد نمیتوان بیصدا گذشت،
حتی به قیمت شکنجه و انفرادی.
نامه اخیر محمودیان در مورد زندانیان محکوم
به اعدام، زندانیان غیرسیاسی و آنچه بر آنها میرود، بس بیشتر از یک
افشاگری ساده است. برای ما که میخوانیم – و افسوس که دیریست حداکثر
میخوانیم – نه فقط روشنگر که آموزگار است. میگوید در همان یک زندان ۱۱۱۷
نفر پای چوبه دارند. و نوری میتاباند. فراتر از این اما میگوید این ۱۱۱۷
نفر «هم» آدمند. به یاد ما که غرق در سیاستیم میآورد که زندانیان سیاسی،
زندانیان «ما»، تنها زندانیان نیستند. و برخوردی که با آنان میشود
بیتردید بدترین نیست. زندانیان غیر سیاسی، فراتر از آن خانوادههای
بیگناه مجرمان غیرسیاسی، قربانیان بزرگتر لجنزار قضائی این نظامند. نظامی که در آن آدم، آدم نیست. هست چون با ماست، و چون نیست، نیست.
درد
سوزندهتر اما این است که ما نیز به این فاجعه دامن میزنیم. غره از زیرکی
خود میگوییم «معلوم نیست لا به لای اعدامهای مرتبط با مواد مخدر، سیاسی
هم اعدام نکرده باشند». و گویی خودآگاه نیستیم که در چنین جملهای، در چنین
نگاه و موضعی، اعدام قاچاقچی مواد مخدر بدیهی گرفته شده است. و تحقیر شدن
هر روزهاش در زندان. و سکوت کشنده همسرش در برابر فریاد مدام قاضی و ضابط و
سرباز. برای نظام، برای آنکه آدم را آدم نمیداند، جز این شیوهای نیست.
برای ما مدعیان آزادگی چطور؟ یاد بگیریم از امثال مهدی محمودیان بیزاری از
تیرگی را. یاد بگیریم که رنج، رنج است. حق، حق است. و لگدمال شدنش را فریاد
باید کرد. هر جا. هر. جا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر