شفق سرخی خورشید مرده است، بر آسمان. رد و یاد نوری که بود. فردای روشنی که هست.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

کارگر افغان (ستون سمت چپ شماره ۱۳ جریده شفق)

اینجا، ایرانِ، خاک ما، سرزمین مردان و زنان نژاده، وارثان پرغرور کوروش و اردشیر و آتوسا، جهان یعنی هر جای غرب تر از غربی‏ترین مرز. اینجا، روز جهانی یعنی گرامی‏داشت «کسی»، «جایی»، چیزی مشترک، برای اروپایی و آمریکایی. و صد البته برای ما! در این جهان خیالی ما آریاتباران عقیم‏ فکر، افغانستان «جا» نیست، افغان «کس» نیست. روز جهانی اینجا -- اگر اساسا بدانیم چنین روزی هست -- روز ما ست و هر آن‏کس که زبانی، تباری، رنگی، فرهنگی، تاریخی، سرنوشتی، چیزی با ما به اشتراک دارد. روز ما ست و آنها. «اینها»، این متجاوزان و قاتلان، این مجرمان مادرزاد، این مزاحمان گنگ که زبان شان چون ما یادگار فردوسی و رودکی نیست، اینها را روز جهانی دیگری باید. حتی آن هم نه! روز جهانی چه می خواهد افغان که جهانش یک سر شب است؟ و چه تیرگی که نیفزودیم ما به این شب های تار و تیره افغان. چه شرم ها که بدهکار نیستیم به برادر، به خواهر افغان. چه نامردمی ها که طلبکار نیست از ما کارگر افغان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر