پهلویها و فراموشی تاریخی ما
پنجاه و نه سال از کودتای 28 مرداد میگذرد. کودتایی که در آن سلطنتطلبان ارتجاعی با یاری چماق به دستان چاله میدانی و مذهبیون عافیتطلب و با پشتیبانی مستقیم استعمار آمریکا و انگلیس، رویای شیرین و پیروزمندانه مردمی را به خاک و خون کشیدند. در تاریخ معاصر ایران، جنبش ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق از نادر مواقعی بوده است که سیاست مردمی، ایران را به سوی جامعهای آزادتر و برابرتر پیش میبرد. اما چه حیف، چه دردناک که امید مردمی با زندانی و تبعید شدن رهبرشان و اعدام و شکنجه یارانش پایان یافت تا استبداد در سیمای محمدرضا پهلوی دوباره ظهور کند. بیست و پنج سال کابوس خفقان، سانسور، زندان، ساواک و در یک کلام دیکتاتوری و استبداد. تا بار دیگر مردمی به این باور رسیدند که آن روزی که در کنار هم عزم کنند به بر هم زدن ظلمی، کاخ هر بیدادگری را میتوانند فرو بریزند.
اما افسوس، افسوس از فراموش کردن قدرتمان. افسوس از فراموش کردن دشمنمان. ما مردمی که بیش از صد سال بر علیه هر نوع استبدادی جنگیدهایم، چه استبداد سلطنتی چه استبداد دینی، امروز شاهد بازارگرمی پسماندههای خانواده پهلوی هستیم. اینکه فرح دیبا ناله کنان مرثیه بخواند که به جای ملکه ایران بودن «فروکاسته شده» است به زندگی اشرافی کردن، با پول مردم ایران، در آمریکا و فرانسه جای تعجب ندارد. جای تعجب دلسوختنهای بعضی از ماست برای این زنجمورهها. باز هم جای تعجب ندارد وقتی رضا پهلوی کوچک که در ناز و رفاه زندگی میکند، موذیانه خود را در جایگاه ولیعهدی و رهبری مخالفین جمهوری اسلامی قرار میدهد تا فرصتطلبانه و بدون دادن هیچ هزینهای بتواند در روز مبادا با پشتیبانی قدرتهای خارجی حامد کرزای ایران شود. تعجب اما امید بستن بعضی از ماست که او را ناجی خودمان میدانیم و برای روح پدر «مرحوم خدابیامرزش» دعا میفرستیم.
این میل دوباره بعضیها به دیکتاتور سابق و بازماندههایش از روی استیصال آنهاست برای خروج از این استبداد دینی. مخدریست که در این بیتوانی، مستبد کرواتی را بر مستبد عمامه به سر برتری میبخشد. و از یادشان میبرد که ما باید با هر دوی آنها بجنگیم، با استبداد در هر شکلی. اما بسیارند توجیهگران محافظهکاری که از ترس خیزشهای مردمی دست به تحریف تاریخ میزنند؛ مصدق را که نماد مبارزه مردمی است میکوبند تا شاه و خانوادهاش را با سیمای مظلوم و ترحم برانگیزی به خورد جامعه بدهند و استبداد رضاخانی را الگویی برای درد امروزمان معرفی میکنند. بر طبل میکوبند که اگر انقلاب نکرده بودیم وضعمان فلان بود و بهمان، که از ماست که بر ماست. و بعضی مردم فراموش کار راحتطلب میخرند این مزخرفات را. ما اما از یاد نمیبریم مردان و زنانی را که برای مبارزه با سلطنت پهلوی و رژیم اسلامی جان دادند تا فرزندانشان در ایرانی آزاد و برابر زندگی کنند، راهشان راه ما مردمانیست که جز به خود به کسی امید نداریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر