شفق سرخی خورشید مرده است، بر آسمان. رد و یاد نوری که بود. فردای روشنی که هست.

۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه

همچنان بى گناه مى كشند (ستون چپ جریده ۴۸ شفق)



یک شهید دیگر. یک مادر داغدار دیگر. نظامی که جنایتش حد و مرز نمی‌شناسد. مثل هراسش. دانشجویی را می‌رباید، شکنجه می‌کند، می‌کشد، و جسدش را در حمام خانه خودش می‌اندازد، با دست زخمی، انگار که رگش را زده، زیر آب گرم. برادرش می‌گوید «جسدش را که پیدا کردیم، چهار روز بعد، انگار زیر آب داغ پخته باشد». می‌گوید یک ماه سکوت کردند شاید فریادرسی باشد. که نبود. نیست. حتی برای آن که برادر دو شهید جنگ بی‌حاصل همین نظام بود. برادری دیگر، فرزندی دیگر را، خانواده‌ای باز زیر خاک کردند. اما این‌بار بر خلاف قبل پرسیدند: چرا؟ به کدام گناه؟ از کدام کابوس بی‌پایان این‌طور به جنون آمده‌اند؟ به کدام جهنم می‌خواهند برسند؟ و این پرسش در محله و شهری دیگر تکرار شد. و چهره‌ای دیگر به کابوس ضحاک اضافه شد. و نامی دیگر به سیاهه سیه‌رویی نظام: کرامت‌الله زارعیان جهرمی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر