شفق سرخی خورشید مرده است، بر آسمان. رد و یاد نوری که بود. فردای روشنی که هست.

۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه

پوسته تو خالی جمهوری ساندیس (سرمقاله جریده شماره ۴۸ شفق)



در روزها و هفته‌های اخیر بار دیگر شاهد بازگشایی مجدد پرونده وقایع پس از انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۸ بوده‌ایم. آن هم در شرایطی که به دلیل گذشت حدودا دو سال از فروکش کردن آخرین شعله‌های اعتراض، سرکوب گروه‌های مخالف حاکمیت و سکوت حاکم بر جامعه، انحصار بازگشایی این پرونده و زنده کردن دوباره آن اعتراض‌ها در خاطره‌ها به شکل کامل در اختیار استبداد حاکم و ایادی آن است. محسنی اژه‌ای، دادستان کل کشور، از میرحسین موسوی و مهدی کروبی می‌خواهد که توبه کنند و اسماعیل احمدی‌مقدم، فرمانده نیروی انتظامی، می‌گوید آن‌ها زیر نظر مستقیم رهبر نظام در حصر خانگی هستند. اما چرا حاکمیت در چنین شرایطی وقت و بی‌وقت از این حق انحصاری خود استفاده می‌کند؟

برای پاسخ دادن به این پرسش جا دارد نگاهی کنیم به سیر تاریخی حکومتی که از طرف ایادی‌اش به «نظام ولایی» معروف است. جمهوری اسلامی، که با حذف فیزیکی رقیبان، خود را در جایگاه میراث‌دار انقلاب ۵۷ نشانده بود، با گذر زمان از جهات گوناگون با آرمان‌های آن انقلاب فاصله گرفت. با قلع و قمع دیگر نیروهای انقلابی، سرکوب زنان و اقلیت‌ها تکلیف خود را خیلی سریع با پیام «آزادی» آن انقلاب روشن کرد، در سال‌های بعد از آن «انقلاب مستضعفان» را به دست فراموشی سپرد (فرایندی که امروزه با سلاخی قانون کار در حال تکمیل شدن است) و در سال‌های اخیر هم تتمه باقی‌مانده از پیام «جمهوریت» آن را به زباله‌دان افکند. کار به جایی کشید که بعد از گذشت سه دهه از عمر جمهوری اسلامی و با وجود برگزاری سالانه مراسم «یوم‌الله ۲۲ بهمن» از سوی حاکمیت و پافشاری اسمی بر میراث آن انقلاب بر همگان مشخص شد که مردم معترضی که بعد از انتخابات ۸۸ به خیابان‌ها آمدند از خیلی جهات به آرمان‌های ۵۷ نزدیک‌ترند تا نظام استبداد مذهبی حاکم بر کشور. واقعیتی که بر حاکمیت جمهوری اسلامی نیز پوشیده نماند. تسخیر مجدد این آرمان‌ها از سوی مردم پایه‌های ایدئولوژیک نظام را بیش از پیش تضعیف کرد و اندک محتوای باقی‌مانده آن را زدود. در مرحله بعدی باید نام آن را گرفت. برخورد حاکمیت با این روند اما نه در راستای پس گرفتن کامل این آرمان‌ها بلکه در راستای تولید آرمان‌های جدیدی بود که بیشتر با واقعیت واقعا موجود نظام ولایی بخوانند.

روی دیگر سکه فاصله گرفتن با آرمان‌های ۵۷ و حذف نمادهای مردمی رژیم در این سال‌ها تکیه هر چه بیشتر آن بر نیروهای سازماندهی شده برای پر کردن خلاء حمایت و مشروعیت مردمی بوده است. یعنی نیروهایی که با برخورداری از رانت حکومتی و امتیازهای مراکز قدرت از جایگاه اجتماعی خود خارج شده‌اند و تنها از روی وعده‌های مراکز قدرت و حکومت در فعالیت‌های اجتماعی شرکت می‌کنند. جمهوری اسلامی پیروزی خود بر مخالفان در سال ۸۸ را مدیون این افراد است. همان‌هایی که در خیابان با چوب و چماق به مردم معترض حمله می‌کردند و در روز ۹ دی برای تجدید بیعت و «یک‌سره کردن کار» به میدان آمدند. دایره نفوذ این اوباش اما به این‌جا ختم نمی‌شود و بزرگترهاشان یا با رانت واردات این یا آن محصول به جان اقتصاد کشور افتاده‌اند یا با کارت معلم پرورشی در مدرسه‌ها به جان اندیشه. رجوع دوباره و دوباره به «فتنه ۸۸»، تأکید سالانه و برگزاری مراسم بزرگداشت برای افتضاح تبلیغاتی «یوم‌الله ۹ دی» و به میان کشیدن گاه و بی‌گاه نام میرحسین موسوی و مهدی کروبی، یا الزامی دانستن توبه از سوی «فتنه‌گران»، نشان پوچی ایدئولوژیکی حاکمیت فعلی و نیاز انکارناپذیر آن به یافتن راهی برای وحدت پیرامون یک ایدئولوژی جدید و در عین حال تطمیع و ادای دین به اوباش «تاج‌بخش» است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر