شفق سرخی خورشید مرده است، بر آسمان. رد و یاد نوری که بود. فردای روشنی که هست.

۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه

پانزدهمین سالگرد دوم خرداد، حماسه مردم‌اند نه صندوق‌های رای (سرمقاله شماره ۱۶ جریده شفق)

چنین روزهایی، پانزده سال پیش، در آستانه «فتح الفتوح» بودیم، بی آنکه بدانیم. برخاسته بودیم، به غریزه، با رویای آزادی، از کینه قدرتی که به هیچ‏مان گرفته بود. تغییر می‏‌خواستیم، چیزی دیگر. و آن چیز دیگر خاتمی بود. نبود. شد. ما ساختیمش. ویرانه شد آن گاه که گمان کردیم سرپاست و دست کشیدیم. پس به گوش ایستادیم که شاید صدایی است. نبود. پژواک بود. محو شد، نیست شد آن‏گاه که فریاد نزدیم. پانزده سال پیش چنین روزهایی ما بودیم. و تغییر بود تا بودیم. تا سندش را به نام دیگری نزده بودیم. چون زدیم، او شد تغییر. آن‌ها شدند اصلاحات. پس ما به دهان و چشم باز نشستیم که بگویند «مردم» کیست، «مردم سالاری» چیست. و گفتند. ما شنیدیم. تکرار کردیم. و نوشتند. ما خواندیم. تکرار کردیم. و تکرار کردیم. تا یاد گرفتیم: مردم مرد، زنده باد اصلاحات. زنده باد ایدئولوژی. و ما مومنان فروتن ایدئولوژی گردن نهادیم که راه همین است و دیگر نیست. باور کردیم که سیاست دولت است و مجلس، سیاست ورزی تا کردن برگه‏‌های رأی، و مردم ‏سالاری انتخابات. باور کردیم «صندوق رأی تجلی اراده مردم است». که نیست. «صندوق» صندوق است. و «اراده مردم» بس فراتر از برگه‌‏های بی‌‏جان ته آن. اراده مردم حتی اراده همه انسان‌‏های زنده هم نیست، اراده آن‌هاست که حاضرند. آن‌ها که ایستاده‏‌اند. پانزده سال پیش در چنین روزهایی ما برخاستیم. ایستادیم. پس سرمست فتح الفتوحمان نشستیم. خوابیدیم. و خواب دیدیم که کسی آمده، کسی دیگر، کسی بهتر،
«کسی که صورتش از صورت امام زمان هم روشن‏تر است
و از برادر سیدجواد هم
که رفته است
و رخت پاسبانی پوشیده است نمی‌‏ترسد
و از خود سیدجواد هم که تمام اتاق‌‏های منزل ما مال اوست نمی‌‏ترسد
و اسمش آنچنان‏که مادر
در اول نماز و در آخر نماز صدایش می‌‏کند
یا قاضی القضات است
یا حاجت الحاجات است
و می‌‏تواند
تمام حرف‏‌های سخت کتاب کلاس سوم را
با چشم‏‌های بسته بخواند
و می‌‏تواند حتی هزار را
بی آنکه کم بیآورد از روی بیست میلیون بردارد.»
ما خواب دیدیم. خواب ماندیم. و چشم که باز کردیم کابوس بود. باز فریاد زدیم. و برخاستیم، به غریزه، با رویای آزادی، از کینه قدرتی که به هیچمان گرفته بود. باز مردم شدیم. بیدار. و این کابوس خواهد گذشت. اگر باز به خواب نرویم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر